«خوب بله، یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظة صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم، خوب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که میبیند و میفهمد و فکر میکند که بهنفع برادر مؤمنش است باید به او بگوید دیگر. ما هم اوضاع کشور را خوب، غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدمها هم، بهخصوص آدمهایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند بیشتر و بهتر از دیگران میشناسیم. با ملاحظة حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دوقطبی در کشور ایجاد میشود. دوقطبی در کشور مضر است بهحال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خوب، حالا این مایه اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خوب، حالا این هم پشت بلندگو».
(حرفهای خامنهای- تسنیم 5مهر 1395)
«سرباز ولایت» و «خادم» خامنهای با اینکه پیشتر گفته بود که به حرف خامنهای گردن خواهد نهاد، در یک اقدام غیرقابل پیشبینی، ناگهان لگد محکمی به افاضات «مقام معظم» زد و با گذاشتن شناسنامه خود روی میز وزارت کشور، برای ورود به عرصه انتخابات قلابی رژیم میز را چپه کرد.
این البته چیز عجیبی نیست.
اینکه حسن روحانی قبل از تکیه دادن به اریکه ریاستجمهوری میگوید: «در برنامه مدون من، علاوه بر راهحلهایی برای رفع این مشکلات؛ راهحلهای کوتاه مدت یک ماهه و ۱۰۰ روزه برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی پیشبینی شده است که ما میتوانیم در یک فرصت کوتاه شاهد تحول اقتصادی باشیم». بعد از پایان چهارسال یکمرتبه آن را از بیخ منکر میشود و میگوید: «من کی گفتم ۱۰۰ روزه مشکلات را حل میکنم؟!» باز هم زیاد عجیب نیست.
عجیب این است که گمان کنیم، در جنگ قدرت، باندهای مافیایی رژیم، به حرفها و قول و قرارهای پیشین خود پایبند بمانند. خمینی که روح خبیث این نظام است یکبار آب پاکی روی دست همه ریخت و خیال کسانی را که گفتارهای او را در زیر درخت سیب با بعد از پیاده شدن از پلکان هواپیما و خزیدن به کرسی قدرت مقایسه میکردند راحت کرد:
«ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرف باقی بمانم!». (صحیفه نور/جلد هجدهم/ص178)
از اینها که بگذریم، تمرد احمدینژاد از توصیههای «آقا» نشاندهنده این است که ولیفقیه طلسمشکسته دیگر آن جایگاه و پرستیژ را حتی در بین بهاصطلاح اصولگرایان که از نفرات باند خودش هستند را هم ندارد. نگاهی به ترکیب کاندیداهای انتخابات قلابی نشان میدهد که در این رژیم سگ صاحبش را نمیشناسد و به تعداد نفرات رژیم، باند و گروه وجود دارد و هر کدام خود را رئیسجمهور میدانند و حاضر نیستند به نفع دیگری حتی به اندازه یک سانتیمتر پاپس بگذارند.
ولیفقیه در گل مانده که از «دو قطبی شدن» انتخابات، بارزشدن تضادهای ماهوی رژیم و کشیده شدن دامنه آن به خیابانها خوف داشت حال باید فکری بهحال روزهای سخت بکند؛ روزهایی که سربرآوردن قیام را در دل خود دارد.
به قول حسین کنعانی، یک مهره رژیم، ورود احمدی نژاد با انتخابات «یک عمل انتحاری است و ایشان یک کمربند انفجاری به دور خودش بسته و وارد میدان شده است». «... نباید ثبت نام میکردند و این نوعی نافرمانی است».
و این نافرمانی آغاز یک سلسله نبایدهای دیگر در داخل رژیم است. کمربند انفجاری نه دور کمر احمدی نژاد که گرداگرد کمر موجودیت کل رژیم بسته شده بله، ولیفقیه، مشکل و بحران کم داشت، یک مشکل کلهگنده و کت و کلفت هم به آن اضافه شد، بهقول آن ضرب المثل شیرین فارسی، «سرناچی کم بود یکی هم از غوغه آمد!».
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر