۸ دی ۱۳۹۴

#ایران - هفدهم ربیع‌الاول، میلاد سرچشمه خروشان عشق و معرفت، حبیب خدا، محمد مصطفی (ص) بر همه مسلمانان جهان به‌ویژه پیروانشان در ایران‌زمین مبارک باد!

هفدهم ربیع‌الاول، میلاد سرچشمه خروشان عشق و معرفت، حبیب خدا، محمد مصطفی (ص) بر همه مسلمانان جهان به‌ویژه پیروانشان در ایران‌زمین مبارک باد!
محمد حبیب، کلمه و پیام مجسم عشق بود. حبیب خدا در ساده‌ترین و روشن‌ترین ترجمه، یعنی:‌عشق خدا!
زیر بال و پر او بود که علی و فاطمه تربیت شدند. امام‌حسین به‌وجود آمد. کسی بود که خدا هم هر پرده و حجابی را در رابطه با خودش برای او به‌کنار زد. برای همین است که می‌گوییم سرچشمه خروشان عشق و معرفت؛ یعنی که دارای یگانگی، وحدت و محرمیت مطلق است با بنی‌بشر.
اما چهره‌یی که آخوندهای خمینی‌صفت ازاو تصویر می‌کنند،نعوذبالله یک آخوند بزرگتری است مثل خودشان. اما او چه انقلابی بزرگی باید باشد که دنیای کهن را درهم بریزد؟ حتماًکه جای درستی انگشت گذاشته و انرژی هنگفتی از بشریت آزاد کرده است. بزرگترین فریب ودجالیت و خیانت ایدئولوژیکی خمینی و دودمان فکری او در این است که چهره حبیب خدا راهم مسخ می‌کنند و نمی‌گذارند که پیروانش به‌او وصل شوند. او هر چه بود یکرنگی وصمیمیت و صفا و پاکیزگی بود و الا که یک‌چنین جاذبه‌یی نداشت. این «امی» و درس‌نخوانده، جهان را مبهوت و پیامش را پایدار کرد و «ترکنا علیه فی‌الاخرین» راهش راآینده‌دار نمود، و چون کلمه ختم‌کننده بود. سرآمد عشق در متعالی‌ترین مفهومش بود.با چنان عشقی است که می‌توان امروز هم بنیاد ارتجاع را زد، بت‌شکنی کرد و ریشه‌اش را زد. هر کس که او را شناخت، یا پرتوی ازاو را دریافت و یا ذره‌یی از پیام او راگرفت، طبعاً که مدهوش شد. و چرا‌که نشود؟ و وای بر سنگین‌دلان یعنی خمینی‌گرایان که نام او را می‌آورند اما کام خود را می‌جویند. کلمه خاتم، کلمه عشق و رحمت است. این، آن چیزی است که ارتجاع، بویی از آن نبرده. در ارتجاع هر چه هست، قساوت است وسنگدلی».
[ از سخنان مسعود رجوی درگردهمایی بزرگ رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی]
«در سال فیل (عام‌الفیل) بود، که اعجاز خداوندی، شهر مکه وخانه کعبه را نجات بخشید.تهاجم ابرهه با لشکریان فیل‌سوارش که برای ویران کردن شهر و کعبه آورده بود، حلقه محاصره راکامل کرده بودند. اما، درمیان تشویش ودلهره همگانی، معتمد سالخورده شهرـ‌عبدالمطلب‌ـ آرام و مطمئن می‌گفت: خانه خداوند است، و در پناه ”صاحب خانه”. درروزی شگفت، مهاجمان باهمه فیلها و فیل سواران ابرهه آن‌چنان درهم شکستند که بقول قرآن گویی «لقمه‌ها ی جویده شده» باشند.
درآن روز که برق امیدی در افق نبود، اماچیزی از دوردست در آسمان دیده می‌شد. انبوه پرستوهای نازک بال
بودند که به‌سان موج موج ابرهای سیاه، پدیدار می‌شدند. لختی نگذشته، سقف آسمان ابرهه ولشکریانش با چتری از بالهای پرستوهای ابابیل تیره شده بود. منظره حیرت‌انگیزی که نفسها را در سینه‌ها حبس کرد. به‌ناگهان، پرستوها دشمنان کعبه را زیر بارانی حیران‌کننده از سنگریزه‌های ”سجّیل” گرفتند که از نوکهای ظریفشان فرومی‌ریخت. ابرهه با خفت، به‌سنگریزه‌یی مرد. و نیروهایش کشته و پراکنده و جویده شدند. شگفتی این رویداد چنان عظیم بود که ازآن پس، «عام‌الفیل» درمیان عرب، مبدأ تاریخ شد. محمد (ص)، در همان عام‌الفیل چشم به‌دنیا گشود. درمکه، در هفدهم ربیع‌الاول همان سال معجزه‌خیز، که خداوند، کعبه و مکه را نجات داده بود. و در خانه همان عبدالمطلب، که تمام پشتگرمیش به‌«صاحبِ‌خانه»بود. مادرش آمنه دختر وهب و پدرش عبدالله فرزند عبدالمطلب است. عبدالله پیش ازولادت این درّ یتیم از دنیا رفت و سرپرستی نوزاد به‌عهده پدر بزرگ، عبدالمطلب، قرارگرفت. شهر و خانه پدری را مناسب حال کودک نیافتند واو را به‌حلیمه از بنی‌سعد که درصحرا زندگی داشت سپردند تا مادر شیری او باشد. برادر و خواهری نداشت به‌جز پسران و دختر حلیمه یعنی شیما که برادران و خواهر شیری او شدند. پنج‌ساله که شد به‌نزد آمنه بازگشت و با مادر به‌یثرب،شهری که بعدها به‌نام خودش مدینة النبی(شهر پیامبر)شناخته شد، سفر کردند، سفری بدون بازگشت مادر.فرزند آمنه تازه به‌مکه بازگشته بودکه پدربزرگ راهم از دست داد و به‌خانه عمویش ابوطالب رفت و تحت سرپرستی او قرارگرفت. پس از دو همسفری با ابوطالب و همراه با کاروان سوداگران مکه به‌شام، از پانزده سالگی دوباره به‌صحرای ”قراریط” رفت و شبانی پیشه کرد. هنوز بیش از دودهه ازعمر این نوجوان نگذشته، مردم او را محمد امین می‌خواندند. در جامعه‌یی قبایلی و پدرسالار و غرقه در جهل و فساد، مانند مکه، او، یتیمی از یک خاندان کم‌ثروت، و هرچند آبرومند، هنوز در عنفوان جوانی بود که چنین آبرویی یافت. راستی، ”امین” چگونه می‌زیست که این‌قدر زود، و به‌رغم کوتاهی اقامتش در مکه، نزد چنان مردمانی چنین اعتبار بزرگی یافته بود؟. یتیم امین مکه که ”امی” بود وخواندن و نوشتن نمی‌دانست،بعدها آرزوی منتظران خود را برآورد و پرچم ”محمد رسول‌الله” برافراشت. او به‌دعوتی برخاست که بایستی آفتاب فضیلت و شرف را در آسمان تاریخ بشریت درخشان و جاویدان کند».
[ از مقاله استاد جلال گنجه ای]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر