مدتها بود که هیچ مطلب و مقالهیی به دلم نمینشست، نه اینکه اشکال از نوشتهها باشد اما به هر حال، حال و هوای تازه را در کمتر نوشتهای حس میکردم، شاید اشکال بهحال و هوای خودم بر میگشت، یا شاید خوب دقت نمیکردم ولی به هر حال چیزی نبود که بخوانم و سر شوقم بیاورد اما اینروزها تقریباً بیشتر نوشتهها را دارم از پشت حباب اشکها میخوانم، نامههای زندانیان سیاسی میهنم را میگویم که در دعوت به کهکشان امسال ایرانیان، اینروزها سنگتمام گذاشته و خود، صاحب کهکشان شدهاند.
شگفتا که زیر شکنجه و اعدام و با دست سوخته و پیکر مجروح و تنی پژمرده از اعتصاب غذاهای پیدرپی، اما باز هم با اسم و عکس و بیهیچ پردهپوشی در حالیکه در میان فک و آرواره تمساح ایستادهاند:
هم به شرکت هرچه گستردهتر در گردهمایی همبستگی ایرانیان فرا میخوانند.
و هم برای دژخیم رجز میخوانند.
و هم فردای روشن ایران را نوید میدهند.
آنانکه حتی برای یکی دو ساعت تنشان به تن اوباش پاسدار و بسیجی و بازداشتگاههای دایم و موقت آخوندها خورده، خوب میدانند این حرفها را از درون سلول و شکنجهگاههای بدنامی همچون اوین و گوهردشت و قتلگاه مرکزی زاهدان زدن چه معنا و مفهومی دارد و چه بهایی میطلبد لیک...
قهرمانان پای در زنجیر اما از قید و بند ”خویشتن خویش“ رستهمان، هر یک کلامی دارند که کام سالها تلخ ایرانیان را تا مدتها شیرین میکند:
زندانیان قهرمان بلوچ با همان خونگرمی بیهمتایشان خطاب به هموطنان نوشتهاند: تقاضای ما زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان این است که در گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس... حتماً و صددرصد شرکت کنند.
یکی زندانی قهرمان دیگر میگوید: از همین جا (یعنی از قعر سیاهچالهای رژیم) به همه آزادیخواهان و وجدانهای بیدار که در آستانه گردهمایی کهکشان، رنج سفر را بر خود هموار کرده... درود میفرستیم...
دیگری میگوید: وقتی فریاد آزادی سر میدهی در گردهمایی سالانه هزاران هزار هموطن بیقرار وطن در نهم ژوئیه... پس از جانب من محبوس در قفس ارتجاع... بگو که هنوز تا پای جان ایستادهام و تا نابودی سید علی خامنهای ادامه خواهم داد.
آن دیگری با محکوم کردن تهاجم موشکی به لیبرتی مینویسد: ... بیگمان دشمنان دون، پاسخ خود را از گردهمایی بزرگ ایرانیان و حمایتهای قلبی گسترده خواهند گرفت.
و یک سلول آنطرفتر، قهرمان دیگری میگوید: به خامنهای طلسمشکسته و تمامی اعوان و انصارش میگوییم اولین پاسخ این جسارت سخیف خود را از حامیان مقاومت در 19تیر و در گردهمایی پاریس تحویل بگیرید. مرگ بر اصل ولایتفقیه. زنده باد ارتش آزادیبخش ملی ا یران. برقرار باد آزادی و دموکراسی. درود بر رجوی.
و یک قهرمان دیگر مینویسد: ضمن تقدیر از شرکت کنندگان این مراسم از سراسر جهان، حمایت خویش را از گردهمایی آزادی خواهان که صدای رسای زندانیان سیاسی... هستند در تجمع ایران آزاد اعلام میدارم.
و یک زندانی دلاور دیگر از درون سلولهای تنگ و تاریک رژیم فاسد فقیه، دستان امیدوار خود را به سوی تمامی آزادیخواهان دراز کرده و میگوید: به سهم خود از همه (آزادیخواهان) دعوت بهعمل میآورم تا در گردهمایی 19تیر 1395 در پاریس حضور به هم رسانند.
و بعد هم همچون صاحب خانهیی مهربان و متین، پیشاپیش از تمامی کسانی که از راه دور یا نزدیک دل در گرو تاثیرگذاری هر چه گستردهتر اینگونه آکسیونهای الهامبخش دارند، صمیمانه سپاسگذاری مینماید و پای پیامش را اینچنین امضا میکند:
زنده باد ایرانی
پاینده باد ایران
پیروز باد مبارزات حقطلبانه ایرانیان.
راستی وقتی شما، تنها همین چند خط گزیده را از میان دهها صفحه نامه و پیام زندانیان زیر شکنجه میخوانید که پیشاپیش خود میگویند: ”هر روز در انتظار اعدام و قتلعام هستیم“ اما باز اینگونه روشن و شفاف برای آزادی و در راه آزادی میایستند و سر و جان خویش، دم برق دژخیم میدهند چه حالی به شما دست میدهد؟
وقتی که میخوانید با ذکاوت و بینشی عمیق بر تنها راه رهایی یعنی ” مقاومت و باز هم مقاومت “ آنهم در ابعاد منطقهیی تأکید میکنند (آنهم از درون شکنجهگاه و در چند قدمی تخت تعزیر و تیغ جلاد)، جز چشمه نور چه در دلتان میجوشد؟
وقتی که میبینید با فراستی درخور انقلابیون بزرگ، راه مقاومت و هزینه کردن جان خویش را در برابر چاه مماشات و بیعملی، بهعنوان تنها راه درست، اعلام میکنند، چه حالی پیدا میکنید؟
و وقتی میبینید که چشم در چشم دژخیم، خود را جزء رزمندگان آزادی در لیبرتی مینامند، چه احساسی پیدا میکنید؟
جز غرور؟ جز سربلندی؟ جز افتخار؟ و امید به آینده روشن میهن!
دو سه سال پیش برخی از همین قهرمانان، از سلولهای اوین، اشرف 350 را خلق کردند و امسال در مقیاسی بزرگتر، کهکشان زندانیان را در امتداد کهکشان بزرگ ایرانیان برپا کردهاند، کهکشانی با نمایندگانی از همه ایرانیان.
چرا که معتقدند ”پرچم شیر خورشید نشان را صاحبانی است شایسته، مقاوم و اصیل از تبار ستارخان و مصدق کبیر“.
براستی که فردا روشن است و براستی که حظ بردم از این همه آزادگی و ایستادگی در راه آزادی مردم و آبادی میهن. به قول یکی از بچههای لیبرتی، درود به شرفتان!
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر