خلیفه زهرخورده و طلسم شکسته ارتجاع، در شروع نمایش انتخابات، سعی کرد، خود را فراجناحی و مبرا از کشاکشهای جنگ قدرت و نیز نتیجه نمایش وانمود کند. او در این رابطه گفت:
«من معتقد به برنده و بازنده در انتخابات نیستم زیرا هر کس رأی بیاورد، برنده اصلی انتخابات، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران است».
اما اندکی بعد از این اظهارات فراموش کرد که در نقش «پدرخوانده» ظاهر شده، و باید به فکر رفع و رجوع کردن و مالهکشیدن روی تعارضات سربازکرده درون نظامش باشد، از اینرو با تاختن به روحانی، نارضایتی خود را از سخنرانیهای تبلیغاتی او، تحت عنوان «سخنان ناشایست» بیان کرد و از موضع ضعف گفت:
«اگر چه این سخنان شایسته ملت ایران نبود اما حضور مردم همه این مسائل را حل خواهد کرد و این سخنان تأثیری نخواهد داشت».
تنها بهفاصله دو روز بعد از این اظهارات، و همزمان با اعلام نتایج نمایش انتخابات، ولیفقیه یک ضربه گاو گیجهآور دریافت کرد و معلوم شد:
یکم. نمایش انتخابات -بهرغم التماسهای خامنهای و سریال سرکردگان نظام، برای حضور و رأی دادن مردم- به صحنه رسوایی و نمایش شکست رژیم تبدیل شد و رأیسازیهای نجومی نتوانست، برای حکومت «اقتدار» بهدنبال بیاورد. مردم بهپاخاسته ایران نشان دادند که رأی واقعی آنها سرنگونی این سلطنت دینی است و تعویض مهرهها، در یک نمایش مهندسی شده و بهشدت امنیتی شده و تحت کنترل، انتخابات نیست تا چه رسد به انتخابات آزاد.
دوم. خلیفه ارتجاع خیز برداشته بود تا در نبود رفسنجانی، با مهندسی انتخابات، آخوند جلاد، ابراهیم رئیسی ، را از صندوقهای رأی بیرون بکشد، اما در یک شکست ذلتبار به دور دوم ریاستجمهوری آخوند روحانی تن داد.
سوم. آنچه به خامنهای برمیگشت، میخواست رژیمش را در شرایط بحرانی کنونی یکپارچه و یکپایه کند و سیاست انقباض در پیش گیرد. او برای سرخ نگهداشتن صورت خود در برابر توفانهای هردم افزون بینالمللی و منطقهیی نیاز به یک گماشته و گوش به فرمان مطلق در موضع رئیس دولت داشت؛ ولی ضعیفتر از آن بود که خواستش را تحمیل کند.
چهارم. او نیاز داشت تا خیزشهای مردمی و اعتراضات اقشار بجانآمده را سرکوب نماید و به قول خود آنها را با «سیلی محکم» به جای خود بنشاند، بنابراین ابراهیم رئیسی از پشت پرده تاریکخانه اشباح بیرون کشید، و به اندازه کافی با عناوینی مانند «دولت 96 درصدی» و «حامی محرومان» در او دمید. خامنهای در پشتیبانی از این جلاد منفور تا آنجا ادامه یافت که آبروی ناداشتهاش را وثیقة این موضوع کرد. کلان ضایعات به میدان آوردن رئیسی برای ولیفقیه، مطرح شدن دوباره جنبش دادخواهی و به تبع آن سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل میهن اسیر بود؛ امری که رسانههای رژیم را وادار به مستندسازی در مورد مرزسرخ ولیفقیه کرد.
پنجم. خامنهای مهرهیی را در نمایش انتخابات دم تیغ داد که برای آینده رژیمش به او نیاز مبرم داشت و برای جانشینی خودش روی او سرمایهگذاری کرده بود. این سرمایهگذاری را از همین حالا باید بر باد رفته دید.
ششم. بیرون افتادن بسیاری از «رازهای مگو» ی نظام از پس پرده اسرار، در جریان جنگ قدرت و مناظرهها و سخنرانیهای تبلیغاتی ناشی از آن، بیش از پیش تمامیت رژیم را افشا و به همان میزان تضعیف کرد.
***
نتیجه: برخلاف آنچه خامنهای گفت، بازنده اصلی نمایش انتخابات ولیفقیه و تمامیت دیکتاتوری آخوندیست. در نقطه مقابل، برنده اصلی، همانا مردم و مقاومت ایران هستند. موقعیت خامنهای در دور دوم ریاست آخوند روحانی بهدلیل شقه در رأس، بسا ضعیفتر و شکنندهتر از دوره قبل است. آنچه مسلم است، ولیفقیه در هراس از انفجار اجتماعی و موقعیت اعتلایابنده مقاومت ایران تن به حداقل خود یعنی روحانی داد. این بمثابه تندادن به بدتر در مقابل بدترین شق است و از هماکنون تبعات آن را میتوان به چشم دید.
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر