باخت جلاد، باخت تمامیت نظام، باخت خامنهای
سؤال: رژیم ادعا میکند برنده این نمایش انتخاباتی است. خامنهای مشخصاً در پیامی که داد، روی آن خیلی خیلی تأکید داشت. شما چه ارزیابییی دارید؟ بالاخره رژیم برنده شد؟ روحانی برنده شد؟ کی برد؟ کی باخت؟ بعد از این همه جنگ و جدالها، پیآمد دور دوم روحانی را شما چطور ارزیابی میکنید؟
محمدعلی توحیدی: خامنهای قصد داشت با این بساطی که برپا کرده بود، تعادل دستگاهش را بازسازی کند. با مناظرههای تحمیلی که اول هم میخواستند نگذارند و یا ضبط کنند که مثل دفعه قبل نشود، هزینههایی هم داد. هزینههایی داد و این بساط را بهپا کرد برای اینکه تعادل رژیمش را در شرایطی که در مقابل مقاومت، در مقابل مردم و جامعهای که خودشان در دعواهای انتخاباتی بارها نوشتند مثل یک آتشفشان و جعبة باروت میماند، در مقابل این جامعه که به رژیم تهاجم میکند و مطالبات دارد، در مقابل جامعه بینالمللی، در مقابل مقاومتی که در تعادلی بالاتر جلواش صف کشیده، تعادل دستگاهش را بازسازی کند. همه این هزینهها را داد که آن جلاد را بیاورد، بلکه بتواند آن یک پایهگی که بعد از داستان احمدینژاد و طلسمشکستگییی که در قیامهای کف خیابان شکست و اتوریتهاش بههم خورد، این را یک طوری ترمیم کند و تعادل به دست بیاورد.
حالا اگر بگویید در دور دوم چه شده است که این بابا درآمده است و آن یکی را نتوانسته بیاورد، به نظر من نتیجهاش این است که همان تعادل لرزانی را که در مقابل بیرون دستگاه داشت، خواست درش را ببندد و تعادل را در درون این دستگاه محکم کند. مثل کسی که در کمرکش کوهی در حال سقوط است، گیر کرده و میخواهد به یک جایی تکیه کند، پایش را ببندد، سفت کند، محکم کند و خودش را نگهدارد، اما تعادلش بدتر و به مراتب بیشتر بههم خورد. اگر بخواهیم مثال بزنیم، داستان همان ضربالمثل «چوب و پیاز و صد تومان» است که هم چوب و پیاز را خورد، هم صد تومان را داد.
خامنهای در این ماجرا چند فقره جراحی کرد. یک احمدینژاد داشت که در آب نمک خوابانده بود. دوباره قد علم کرد و خامنهای او را حذف کرد. اول به او گفت نرو، بعد گفت دو قطبی نشود که مضر است. احمدینژاد هم راه افتاد این ور و آن ور، یک روز در محمودیه، در تهران و... که ما هیچکدام از اینها را قبول نداریم و ما را حذف کردند. الآن هم به نتیجه همان انتخاباتی که قبول نداشت، تبریک گفته است. این یک جراحی.
خامنهای چه کارها با این روحانی که در مقابل او کرنشکننده و دستبوس او بود، نکرد. ـ بهخصوص قبل از انتخابات که خامنهای راهش بدهد ـ . خود خامنهای به او دستور میداد برو مذاکره کن؛ بعد گفت مذاکره اینطوری شده و آنطوری شده و نباید با قدرتها رفت و... این را هم تا نصفة راه، جراحی و خائن و شلاقکش کردند و چوب و پیاز را به او دادند.
قالیباف را سکة یک پول کرد. او را آورد وسیله رئیسی بکند. آمد گفت این جهانگیری که بعداً میخواهد برود کنار ـ که معلوم هم بود میرود ـ بعداً معلوم میشود که صداقت دارد یا نه. اما خودش زودتر از جهانگیری کنار رفت. الآن هم شهرداریاش روی هوا رفته است.
خامنهای چند جراحی کرد، این هزینهها را داد، آن فضاحتها در مناظرهها بیرون زد و آخرش هم روحانی آمد بیرون. البته او میدانست روحانی کی هست و خودش تأیید کرده بود. اما تعادلی را که میخواست، بهدست نیاورد و این تعادل برهم خورد. از وسط یک سراشیبی، از وسط یک پرتگاه ـ که خود خامنهای قبلاً سال 88 اعتراف کرده بود ـ الآن برده است به لب پرتگاه.
سؤال: منظورتان از تعادل چیست؟ بالاخره در این وضعیت، روحانی که بالاتر آمده است.
محمدعلی توحیدی: اگر از نظر خامنهای، روحانی آمده بود بالا که باید همان فردای انتخابات، خامنهای به او تبریک میگفت. فردای پیروزی روحانی، سپاه چیزهایی برایش نوشته که واقعاً شاید برای شمر و یزید هم نگویند. نوشته که لباست را باید در بیاوری، خلع لباس باید بشوی، ما چنین چیزهایی ـ منظورش حجتالاسلام است ـ به تو نمیگوییم. پاسدار قاسمی گفته باید محاکمهاش کنید. رئیسی جلاد گفته سیلی خواهد خورد.
هیچکس در این رژیم قویتر نشده است. کل نظام باخته و بازنده اصلی هم خود خامنهای است. روحانی شده است رئیسجمهور همین رژیمی که تعادلش را در پرتگاه اصلی از دست داده است. روحانی شریک یک پرتشدگی است. پای خود روحانی کجا سفت است؟ دعوای روحانی با سپاه بوده است. سپاه هم که میگوید تو باید لباست را درآوری.
بنابراین تعادل کل رژیم در سه موضوع به هم خورده است:
خامنهای باخته است.
جلاد باخته است.
کل نظام باخته است.
وقتی رژیم وارد چنین چالشی با کل جامعه میشود، کلشان میبازند. روحانی در برابر آن جلاد و بهخاطر منفور بودن او، برده است. ولی وقتی بحث تعادل دستگاه را میکنیم، کل نظام باخته است.
واقعیت 40 میلیون رای:
سؤال: بعضیها فکر میکنند واقعاً مردم در ایران و بیرون از ایران، 40میلیون به این رژیم رأی دادهاند. هر کس که مختصر شم سیاسی از این آخوندها داشته باشد، میداند که این آخوندهای شیاد و ضدبشر در دروغگویی و دغلکاری، رودست ندارند. حتی عمرعاص هم در زمان معاویه به گرد اینها نمیرسید. گوبلز هم به گرد اینها نمیرسید. اینها در دروغ گفتن استاد هستند و دست شیطان را هم از پشت میبندند. من نمیدانم مقاومت رقم دقیق شرکت کنندگان را دارد یا نه، ولی من فکر میکنم که چهار، پنج میلیون بیشتر رأی ندادهاند و اینها در اتاق تجمیع آراء، رأیها را بالا میبرند.
محمدعلی توحیدی: در مورد عدد و رقمسازی هم رژیم همیشه بامبول در میآورد. یک عده بادمجان دور قابچینهایی که میخواهند این رژیم بر سر کار باشد و ملت ایران به حقوقش نرسد، به این موضوع دامن میزنند و یا برایش صحنهسازی و رقمسازی میکنند. درست همینجا هم از آخوند شیاد استفاده میکنند.
خیلی جالب است. اگر بخواهیم عدد و رقم این رژیم را باور کنیم، باید قبول کنیم که 16میلیون مردم ایران آمدهاند و از شدت پاسیویزم، به یک جلاد قتلعام کنندهای که آخوند جوادی آملی و مدرسین قم هم گفتهاند به او رأی نمیدهند، این 16میلیون، فعال قتلعام شدهاند. منتها این را فراموش میکنند که در این رقم سازیها، 16میلیونش هم مال جلاد، 23میلیونش مال روحانی و 40میلیونش هم مال خامنهای است. به همین دلیل هم میگوید برنده بزرگ و برنده اصلی، نظام و ولایتفقیه است. کیهان تیتر زده که برنده بزرگ ملت ایران ـ یعنی نظام ـ است. زیر قطببندی اینها هم نوشته که یکی سید محرومان که متخصص قتلعام است، یکی هم روحانی که نوشته تمام وعدههایش دروغ از آب در آمد.
این رقمسازیها را هیچ عقل سلیمی نمیتواند باور کند. چطوری میشود که 16میلیون بیایند به جلاد رأی بدهند، 23 میلیون هم بیایند به شیاد رأی بدهند؟ کل این بساط باطل و کل این حرف دروغ است. بارها با مشاهدات عینی، با گزارشات دقیق از حوزهها، با محاسبة زمانها که در رژیم آخوندی بر سر این چیزها توافق دارند و اتفاقاً دعوایی سر آن نیست. دعوا سر این است که از هم نخورند. مثلاً در انتخابات سال 76 که ناطق نوری ـ که الآن از باند خامنهای ریزش کرده و به آن باند دیگر رفته ـ و محمد خاتمی کاندید بودند، خامنهای سه بر یک شکست خورد؛ ولی عدد و رقمها ضریب 4 و 5 خورده بود. الآن هم همینطوری است. برای این عدد و رقمها به نسبت صندوقهای شلوغ و خلوت و... ضریب 4 و 5 میزنند.
در منطق عقل سلیم هم چه کسی میتواند قبول کند که درصد مشارکت فعال در رژیم آخوندی از فرانسه بیشتر و از آمریکا بسیار بیشتر است؟ تازه نه تنها فعالانه شرکت میکنند، بلکه 16میلیونشان هم به جلاد رأی میدهند.
نکته دیگر اینکه اصلاً ناظر واقعی نمیگذارند. خبرنگاری هم که در ایران میرود، حتماً مراقب باهاش هست که کجا میرود و نمیرود. او را میبرند همان جایی که مهندسی شده است.
نکته بعدی اینکه همیشه خامنهای میآید میگوید مشارکت عظیمی بود. دفعه قبل هم که قیام شد، در آن سخنرانی که با رفسنجانی و با بقیه تصفیه حساب کرد، حرف اصلیاش این بود که 40میلیون آمدهاند رأی دادهاند، شما چرا اوضاع را به هم میزنید؟ قیام بود و خودش هم میگفت تا لب پرتگاه رفتهایم. همیشه حرف روی این 40میلیون بود.
حالا فرض کنیم چنین علاقه وافری به این رژیم جلاد وجود دارد. یعنی چنین اکثریت عظیمی از مردم ایران حاضرند به آنهایی که سرسپرده ولیفقیه و جلاد هستند ـ حالا هر کی ـ چنین رأییی بدهند. این تناقض را با تبلیغات انتخاباتی که خود اینها انجام دادند، چطوری میشود جواب داد؟
اگر کارنامهاین رژیم اینقدر درخشان است که چنین رأی عظیمی را برمیانگیزد، چرا در تمام این تبلیغات، در تمام این مناظرهها، تمام تلاش این است که وضعیت فاجعه را این یکی بیاندازد گردن آن یکی و آن یکی هم بیاندازد گردن این یکی؟ کدام یکی از این کاندیداها در دفاع از کارنامه رژیم صحبت کردند؟ کدام یکی از اینها از رضایت جامعه صحبت کردند؟ همهشان ـ چه جلاد، چه شیاد، چه پاسدار و چه آن دو دلقکی که کنار اینها گذاشته بودند ـ هر کدام گوشهیی از فاجعه و تباهیِ دیگری و نارضایتیِ مردم را افشا میکرد؛ مردمی که جان به لبشان رسیده است. فقط این میگفت تو کردی، آن میگفت تو کردی. اگر صورت مسأله این است که برای جمعآوری رأی و برای بازی انتخاباتی، اینجوری باید از نارضایتی جامعه صحبت کرد، این را باور کنیم یا آن علاقه وافر جامعه به هر دو باند دستگاه را؟ اینکه منطقی نیست.
زهر شقه:
سؤال: آقای توحیدی! شما اشاره میکنید که بحران رژیم بعد از این نمایش، شدت میگیرد. معنیاش این میشود که از نظر سیاسی، گرفتاری رژیم نسبت به این چیزی که تا الآن بوده، بیشتر خواهد شد. این پرسش پیش میآید که چرا اینطوری میشود؟ در حالی که عامل بحران، هر چه بیشتر به انتخابات نزدیک میشدیم، بیشتر میشد. الآن که دیگر انتخابات برگزار و نتیجهاش هم اعلام شد. ولیفقیه هم اعلام پیروزی کرد و روحانی هم از صندوق درآمد. طبعاً بایستی بحران تمام شود و یا کاهش پیدا کند.
محمدعلی توحیدی: بسیار سؤال بهجایی است. گفتیم که این بساط را راه انداخته بود، این هزینهها و قیمتها را هم برایش داد. برای چه؟ برای اینکه دستگاهی که قیام 88، زهر اتمی و فشارهایی که مقاومت، جامعه ایران، جامعه بینالمللی به درون این رژیم قرونوسطایی ریخته، این بلا سرش آمده و این تشتت و اوضاع را درش ایجاد کرده، اینها را با یکپایه کردن، بهاصطلاح شکاف داخل دستگاهش را ببندد.
پروسه انتخاباتی با همه فضیحتهایش که رد شده، ولی محصول دور دوم روحانی برای رژیم، یک زهری است که اگر چه محصول زهر اتمی است، اما اسم آن شقه است. خامنهای میخواست ببندد و یکپایه کند، ولی الآن از نظر سیاسی، یک شقه عمیق در این دستگاه ایجاد شده است. این هم غیر از تضادهایش با بیرون و جامعه و مشکلاتی از این قبیل است.
حکومت ولایتفقیه از فردای دور دوم روحانی، با یک شقه بزرگ روبهرو است. شقهای که تا تار و پود این رژیم وارد خواهد شد. یعنی همان زهر اتمی، سایر زهرها و فشارهای بیرونی، در تحلیل نهایی میریزد در داخل رژیم و این دستگاه را از درون دچار گسست میکند. گسست تا گسلها بهدلیل شقه در رأس و زهر شقه. الآن دیگر بر سر تمام این مسائل و بر سر تمام این چپاولها، دعوا است.
اجازه بدهید جملاتی را از مطلبی که سپاه نوشته، بخوانم. خطاب به رئیسجمهور منتخب ـ که باید به او تبریک میگفت و یا قاعده بازی خودشان را بپذیرند ـ ، به روحانی میگوید: «شما تحریمهای غیرهستهیی را گفتی برمیدارند. بهعنوان مقام عالیرتبه کشور، دهها مسأله حقوقبشری برای تشدید تحریمهای غیرهستهیی تولید کردهاید. حرفهایی که تو گفتی، احمد شهید و مجاهدین منتشر کردند و همهاش زیرشان امضا شد».
اینها دعوا است. دعواها در رژیم، پایه و عمق دارد. بر سر مسأله رفع تحریمها، بر سر اینکه این رژیم بتواند مبادلات بانکی با خارج داشته باشد؛ یعنی پول نفتی را که بهخاطر تحریم برگرداند. این داستان، بهخاطر فساد بانکی که سیستم سپاه پاسداران تحمیل کرده است، بلوکه است. نمیتوانند پول به دلار را و انتقال ارز به کشورها را حل کنند. روحانی رفته است این را امضا کرده است. این تعهد را داده که بانکهای سپاه را و شرکتهای سپاه را عین موضوع اتمی زیر راستیآزمایی بگذارند ـ هم برای حمایت از تروریسم، هم از بابت پولشویی ـ .
یک دعوا الآن این است که بنیادهایی که خامنهای و سپاه دارند، مالیات بدهند. یک دعوا این است که اینها اگر راستیآزمایی نشوند، نمیتوانند برگردانند. این شقه الآن در سطح سیاسی وجود دارد. در همین داستان انتخابات، شخص خامنهای که آن همه توصیه میکرد وحدت را رعایت کنید، خودش آمد داستان یونسکو و نظارت بینالمللی بر آموزش و پرورش را مطرح کرد.
سؤال: این موضوع مربوط به سال قبل بوده است؟
محمدعلی توحیدی: بله، مربوط به سال قبل بوده است. یعنی با جامعه بینالمللی شقه دارند. شقه سیاسی که در رأس هست، شکستی که خامنهای میخورد، دور دوم روحانی هم برایش آبی گرم نمیشود که راه حلی برای رژیم باشد. دور اولش هم یک بازی و مانوری کرد که بلافاصله با اقدامات مقاومت و تظاهرات پاریس، سفر به اتریش را هم نتوانست انجام دهد.
روحانی و کارکرد دولت روحانی برای حکومت خامنهای زهر مطلق است. چون خواسته از او این است که مسأله برجام را پیش ببرد. تعهدات پولشویی را حل و فصل کند. مسأله بانکهای سپاه را حل کند. داستانهای دور زدن تحریمها و بعد بحث خروج نیروهایشان از سوریه است. اینها، شقه را در این دستگاه بهلحاظ سیاسی بالا برده و گسستهایی در این رژیم ایجاد کرده است.
تمام این چیزهایی هم که این ور و آن ور بیرون میزند و همین صحنههای خیابانی که این روزها دیدیم، بهخاطر همین شقه و شکافهایی است که در این رژیم ایجاد میشود. فقط یک چیز این رژیم دارد که روحانی با آن هست، آن هم اعدام است. اعدام را همه گفتهاند؛ دبیرکل سازمان ملل گفته است که در دوره روحانی ـ که بعد از احمدینژاد رئیسجمهور شده ـ اعدام بالا رفت. چون به ضرب اعدام است که اینها میتوانند جلو جامعه و انفجارهای اجتماعی را بگیرند. یادم هست یکی از سخنرانیهای خواهر مریم در یکی از گردهماییهای مقاومت بود که گفتند: شما 35ساعت سرکوب و اعدام را متوقف کنید و در داخل ایران اجازه راهپیمایی بدهید، تا ببینیم رأی چی هست و مردم ایران با شما چه کار میکنند.
مگر اینها میتوانند از اعدام دست بردارند؟ بیخود نیست که روحانی ادعای مدراسیون دارد، اما اعدام در دوره او بالا میرود. این وضعیت این رژیم و پیامدهایش است.
استدلال سخیف رأی به روحانی، سرپوشی برای تسلیم و دستگاه سرکوب خامنهای
سؤال: اگر انتخاب روحانی شکستی برای خامنهای بود، چرا ما ـ مقاومت ایران ـ تحریم کردیم و گفتیم که مردم نباید در انتخابات شرکت کنند؟
محمدعلی توحیدی: خوب است از خامنهای سؤال شود که: آیا ما تحریم کنیم یا بیاییم به روحانی رأی بدهیم؟ قطعاً او خواهد گفت که بیایید به روحانی رأی بدهید. یکبار اصلاً تصریح کرد که مخالفان نظام هم بیایند رأی بدهند. معلوم است آن کسی هم که به روحانی رأی میدهد، به کسی رأی میدهد که در توجیه اعدام 3هزار نفر در دوره خودش، گفت اعدام اجرای حکم خدا و حکم قانون است. این رأی را به این میدهی و اسمت را میگذاری ایرانی؟ اسمت را میگذاری آدمی که میخواهد مبارزه کند؟ رأی میدهی به رژیم ولایتفقیه؟ رأی میدهی به انتخاباتی که کاندیدایش باید نه فقط التزام عملیاش بلکه اعتقاد قلبیاش را به ولیفقیه امضا کند. یعنی قلبش را هم باید مثل قرون وسطا باز کند ـ انگیزاسیون ـ و بگوید که من به ولایتفقیه معتقدم. تازه این هم آخرش نیست. رفسنجانی هم اگر مخالفت کند یا به اندازه احمدینژاد هم باشد، حذفش میکنند. بعد تو میروی به این رأی میدهی؟ این دعوت به چه چیزی است. تحت عنوان شکست دادن خامنهای. این یک سرپوشی است برای تسلیم ـ حداقل ـ و برای خدمت به دژخیم. بهلحاظ سیاسی باید صریح گفت این استدلال سخیف و مسخره، سرپوشی از لحاظ منطقی برای دستگاه سرکوب خامنهای است. دلیلش را هم از خودش بپرسید، میگوید بله، بیایید به روحانی رأی بدهید.
یک چیزی هم در مورد روحانی بگویم. واقعیت این است که خود رژیم، از بابت استراتژیک، در آخر یک خط است. مثلاً مقولاتی که از آن صحبت میکنند مانند زهر اتمی، زهر منطقهیی، زهر حقوقبشر، زهر شقه و... اینها پایان راه را نشان میدهند. در این نقطه که بحث از روحانی یا مانور و دعاوی روحانی میشود، در اول راه نیستیم، در آخر راهش هستیم. الآن بهوضوح در جامعه بینالمللی، هر کس ولو از منافع خودش به صحنه نگاه کند، سؤالات مشخصی را پیش روی روحانی میگذارد: آقا! مدرهیی؟ تغییرات ایجاد کن! نیروهای نظامیات را از سوریه بیرون بکش! برنامه موشکی را متوقف کن! نقض حقوقبشر را متوقف کن!. اینها چیزهایی است که در دور اولی که روحانی روی کار آمد، مقاومت ایران میگفت؛ البته ما پیوسته گفتهایم؛ وقتی که خاتمی هم روی کار آمد، همان موقع بیانیهیی که مسئول شورای ملی مقاومت داد، این بود که آقای خاتمی اگر راست میگویی، اگر گفتگوی تمدنهاست و اگر بهاصطلاح اصلاح طلبی در کار است، یک قطره، یک قطره حقوقبشر، یک قطره قانون به این جمهوری اسلامی تزریق کن، ببین چه بلایی بر سرش میآید. این عین عبارتی است که من از آن سالها در ذهنم شکل گرفته است. کار به جایی رسید که خاتمی آمد گفت: «دموکراسی.. !» همان روزی هم که دور اول روحانی بود، وقتی در سال 92 روحانی را از صندوق درآوردند، باز هم رئیسجمهور برگزیده مقاومت گفت: یک ذره دموکراسی بده و زندانیها را آزاد کن! از سوریه بیا بیرون و غیره و ذلک، بعد هم در سالهای بعد از 2013 بود که در سخنرانیهایشان گفتند: همانطور که مدعی هستید، فرض کنیم مجاهدین در ایران پایگاه ندارند و اینکه گفتند تحریم، کسی گوش نمیکند؛ این یک فرصت است، فقط به اعدام توقف بزنید تا ببینید چه بر سرتان میآید. الآن این جدال سیاسی به این نقطه رسیده که روزی که روحانی بر سر کار آمد، طرف حسابهای سیاسی میگویند اگر جدی است، این کارها را بکند.
اشتباه مهلک و مرگبار خامنهای
سؤال: چرا ولیفقیه نتوانست رئیسی را از صندوق بیرون بکشد؟
محمدعلی توحیدی: در شهریور 95 خامنهای با احمدینژاد نشست خصوصی گذاشت. گفت کاندید نشو که انتخابات دوقطبی میشود. بعد اصولگرایان چیزی درست کردند بهنام «جمنا». بعد هم اعلام کردند ممکن است رئیسی کاندید بشود. بعد از 24ساعت، بهدلیل اختلافاتی که داشتند، این اعلام را برداشتند. رئیسی آمد و گفت من نیستم و میخواهم به امام رضا برسم. گفت اصلاً نمیآیم. بعد دوباره رأی و رأیکشی کردند. در جلسه رأی، نه رئیسی آمد و نه قالیباف. یعنی تشتت در دستگاه، زیاد بود.
در سال 92 هم این اتفاق افتاد. این جدا از مسائلی بود که ولایتی ایجاد کرد. خامنهای بهطور مشخص مهدوی کنی را که رئیس خبرگان بود و یک بهاصطلاح شیخوخیتی داشت را صدا زد. بعداً مهدوی کنی گفت ما را صدا زدند، گفتند بروید از اصولگرایان که 7 گروه هستند، یک کاندید واحد دربیاورید. رفتیم و یک هفته سر و کله زدیم، 7 تا، شدند 17تا. این عین حرف مهدوی کنی است.
الآن هم اینطوری شده است. آخرش تلاش کردند قالیباف را آوردند و بعد در مناظرهها دچار تنش شدند. به قالیباف اطمینان دادند که معاون اول رئیسی میشود. از او خواستند بکشد کنار، وگرنه قصد نداشت کنار بکشد. بعد هم در آخرین لحظات که میرسلیم با آخوند جلاد به مشهد رفته بود، مؤتلفه که یقین داشت انتخابات مهندسی میشود، گفت میرسلیم به نفع رئیسی کنار کشیده است. میرسلیم هم گفت نه من کنار نکشیدهام.
چرا خط ولیفقیه پیش نرفت؟ بهخاطر اینکه تأثیرات شکستن طلسم ولایت در کف خیابان در جریان قیام 88، بسا فراتر از آن بود که تصور میرفت. یک چنین اشتباه مهلک و مرگباری را خامنهای بهدلیل شدت ضعفش میکند؛ دیکتاتوری که در واپسین مراحل زندگیاش قرار دارد.
استمرار هزار اشرف آن روی سکة تحریم انتخابات
آن روی سکة تحریم که پرچم واقعی در برابر نمایش انتخابات بود، استمرار هزار اشرف است. اتفاقاً کارزار ارتش آزادیبخش، اسمش هزار اشرف و تحریم بود. اصلاً آن خبرها و لگوها و اعلامیههایی که در سراسر کشور پخش و منتشر میشد، توسط جوانان انقلابی و هواداران مجاهدین و مقاومت، حرفش این بود که کارزار تحریم و هزار اشرف. این پیام باید میرسید.
جالب است تا آنجا که به آنها برمیگردد، چه روحانی و چه آن طرفی، همه در پروژههایشان، پروژه حفظ نظام است. یکی میگوید من اینطوری میخواهم حفظ کنم، دیگری میگوید من آنطوری. طرح و پروژه آنها این نیست که نظام برود. آنها دنبال نهضت نیستند. امروز ستاد روحانی میگوید در خیابان تظاهرات نکنید؛ کمااینکه آن روز هم موسوی میگفت. اطلاعیهاش مال هفده یا هجدهم بود که تقریباً دولت احمدینژاد را بهرسمیت شناخت. خلاصه گفت بساط خیابان را جمع کنند. گفتند اینها از ما نیستند. سر قیام عاشورا هم این را گفتند. همین دیروز هم در خیابانهای تهران میگفتند: «سبز و بنفش نداره ـ جنبش ادامه داره».
بنابراین کارزار تحریم، ضربهاش را به دشمن زد. کارزار هزار اشرف، باید ادامه پیدا کند. کار را آن کرد که تمام کرد.
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر