چشم بر سپهر آزادی - منادی بامداد خجستهی رهایی
غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعهیی آزاد و رها» (1) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را، به مهری خونسرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچههای اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته» (2) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبههای دار یکدیگر را دیدار میکنند. امضایی که خطوط نگاشتهاش، نگارهیی از نامها و شناسهها و سلسلهی سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادیست.
«من میتوانم، برای فتح شب ـ این شب بد ـ
با صبح خونم، خورشید را، شبانه بسازم
در هر زمستان ـ این فصل گلشکن ـ میتوانم
با فصل قلبم، صد باغ را جوانه بسازم» (3)
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصهها و پهنههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بنبست کشانده است. جریانی بیتوقف که همواره از چشمهی لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زایندهیی که جریان اجتماعی و سراسری برابریطلبی و آزادیخواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده ا ست.
غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایرانزمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاستباز آخوندی و نوازشگران درونی و برونمرزیاش را به هیچ انگاشت.
ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیدهیی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسانستیز میباشند، قصیدهی مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگاند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایرانزمین شد».
با آثار به جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، در پهنهی 37سالهی کشاکش خدای آزادی با ناخدای استبداد، همهی ما در سیر و صیرورت آزمایشی هستیم که تا سرنگونی تمامعیار «شب عمیق اندیشهیی ضدبشر و انسانستیز» ـ که در سیما و سیرت حاکمیت آخوندی هویداست ـ تداوم دارد. در این کشاکش بیتوقف و گسترش یابنده، «با گردنهها و راهزنان و شبپرستان بیشمار» (4)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیهگاهی اعتمادگستر و شگفتانگیزند.
باید اعتراف کنیم در زندگی ما کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفهی حیات و مرگ خود، واژهها را از سرگردانی نجات میدهند و اندیشهی آزادی و تفکر آرمانی را چراغ و راهنمایند. اینان چون پروانههاییاند که از پرهای خود، رنگین کمانی را ساطع میکنند و با طیف رنگارنگی از معناها و پیامها، «از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئناند، با عشق و نشاط و کارایی بیشتری به زندگی مشغول» (5) میباشند و بر دیدگان و اندیشه و آیندهی پیرامون خود پل میزنند.
غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینهی دژخیم و جلاد، آینهیی میشود برابر نیازها و ضرورتهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمیست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بنبست کشانده و میکشاند. و این، همان رزمیست که متضمن بامداد خجستهی رهایی ایرانزمین میباشد...
خرداد 94
نشانیها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1و 4: از نامهی غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود.
2. احمد شاملو، ترانههای کوچک غربت: « «... مادران سیاهپوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجادهها / سر برنگرفتهاند!»
3. ایرج جنتی عطایی، شعر «خورشید شبانه»
5. از خاطرات یکی از زندانیان دربارهی غلامرضا خسروی.
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر