باز کن پنجره را ...
گپی خودمانی با بچه محلیها در این روزهای حساس تصمیمگیری برای هر ایرانی
بازکن پنجره را
تو اگر باز کنی پنجره را،
من نشان خواهم داد،
به تو زیبایی را...
سلام به بچه محلیهای خوب و نازنینم از جوادیه و نازیآباد، تا شوش و صفاری و میدان خراسان، از ژاله و نارمک و تهران پارس، تا قلهک و ونک و سلطنت آباد، از رودکی و آذربایجان و دامپزشکی، تا مولوی و خانی آباد و شاپور و امیریه.. سلام به خواهران و برادران عزیزم، از شرق تا غرب تهران و از جنوب تا شمال ایران، سلام به دختر و پسرهای شجاع و دلیری که هرگز تسلیم آخوندهای پلید نشدند.
راستش درگذری میان دست نوشتهها نگاهم به این شعر زیبای حمید مصدق افتاد، دیدم این درست همان چیزی است که میخواهم با شما در میان بگدارم. چون من هم مدتی است بیصبرانه مشتاق فرصتی برای نشاندادن زیبائیها به شما هستم، تا که صمیمانه بگویم عزیزم و عزیزانم:
«بازکن پنجره را..»، تو اگر باز کنی پنجره را، من نشان خواهم داد، به تو زیبایی را...
ولی راستی صحبت از کدام زیبایی است؟! آخر شما که خودتان زیباترینها هستید. بله ولی من از زیبائیهایی میخواهم بگویم که شما ندیده اید یا کمتر دیدهاید و نگداشتند و نمیگذارند آنها را ببینید و بشنوید و دربارهاش فکر کنید. گرچه در این عصر کبیر ارتباطات و اطلاعات، دیکتاتورها هم دیگر قادر نیستند مانع دیدن و شنیدن مردم شوند و دیوهای عمامه سیاه و سفید هم که شما را به بند و زنجیر کشیدهاند، بهشدت از این مسأله نگران و درعین حال در مقابلش ناتوانند چون دیگر قادر نیستند واقعیتها را پنهان کنند. البته که جوانان پیشتاز در بین شما، همه فیلترهای آخوندی را درهم میشکنند و در اینترنت و سایتهای اجتماعی سراغ همه واقعیتها میروند. امروزه مخفی نماندن واقعیات تا آنجا جدی شده که حتی در درون خود رژیم و در جنگ خونین هر دو باند غارتگر علیه یکدیگر، در جریان نمایش پرفریب انتخابات، میبینیم که چه دستهایی از هم رو میکنند و چه مرزسرخهایی ازخودشان را زیرپا میگذارند و جیک و پیک پنهانشان را به دست خود برملا میکنند.
اما در برابر زیبایی و زیبائیهای حقیقت رویان این دوران، که مثل خورشید هر روز بیشتر و بیشتر نورافشانی میکند، پاتک آخوندها، تلاش برای تخریب چهره این زیبایی با رذیلانهترین اتهامات و شیطانسازی علیه آن است تا مثل همان اسیدپاشی جنایتبار برچهره دختران و خواهران نازنینمان، برچهره این زیبائیها هم اسید شقاوت بپاشند. اما مگر زیبایی را میشود برای همیشه پنهان کرد؟ مگر خورشید را میتوان از تابش و نورافشانی بازداشت؟!
حالا برای معرفی این حقیقت زیبا به شما، از لحظة شروع میکنم که هنوز قلبم از عاطفه سنگین و شورانگیز آن سرشار است: لحظه دیدار، دیدار با مریم..
و چقدر مشتاقم که آن را برای شما تعریف کنم؛ لحظه نادری که پس از14سال اتفاق افتاد. و او آمد با خرمنی از بشارت و شاخههای رنگارنگ گل؛ هدیهیی بهاری برای مجاهدانش. لحظه را با کلمات نمیتوانم توصیف کنم. آنجه بود، فقط فریاد بود و عشق و اشکهای شوق پس از چنین فراقی تراژیک و طولانی، در گذر از هفت وادی آتش و خون و حماسه پرشکوه پایداری در مصاف با وحوش عراقی ولایت فقیه و 8سال محاصره ظالمانه پزشکی و لجستیک، و روزهای زجرکش کردن بیش از 20 مجاهد بیمار در جلوی چشم یارانشان و آن حملات ددمنشانه با تیر و تبر و با زرهی و زیرگرفتن با هاموی و شلیک مستقیم گلوله و موشکبارانهای انهدامی و کشتار229 مجاهد خلق، علاوه بر ۶۷۷ روز شکنجه صوتی و حتی دستگیری و اعدام بستگان اشرفیها در ایران و بالاخره برنامهریزی برای کشتن تمامی مجاهدین در اشرف و در کشتارگاه لیبرتی. اما اگر پایداری قهرمانانه آن مجاهدان، که تاریخ آینده از آن بیشتر یاد خواهد کرد، سنگ بنای پیروزی در این نبرد بود، مبارزه طاقتفرسا و خستگیناپذیر مریم و جنبش عظیم بینالمللی که او طی این سالیان سخت و طاقتفرسا شکل داد و رهبری کرد، شرط عمده پیروزی و درهم شکستن محاصره دشمن و معجزه بیرون کشیدن دستهجمعی و به سلامت تمامی مجاهدان از دهان گرگهای هار خامنهای بود، در هجرتی پیروزمندانه به آلبانی. به این ترتیب فاتح این پیروزی؛ مریم رجوی ؛ بزرگترین شکست خوارکننده را نصیب آخوندهای آدمخوار کرد و پیشروی مقاومت را در همه پهنههای سیاسی، حقوقی و بینالمللی امکانپذیر نمود.
اکنون او آمده است با پلاتفرمی 10 مادهای برای نجات کشور و آزادی و خوشبختی ایران و ایرانی که حمایت لشکری عظیم از چهرهها و آزاد اندبیشان جهان را به سوی مقاومت برانگیخته است.
و راستی چه زیبا گفت سناتور توریسلی، یکی از برجستهترین حامیان مقاومت ایران که «در زندگی هر ملتی کسی میآید که مبارزه آنها را نمایندگی کند وبا فدای زندگی خود برای آرزوهای تمامی آن ملت، سرمشقی قرار دهد. در تاریخ طولانی و پرافتخار مردم ایران، در تمامی مبارزاتشان که ما را به این نقطه رسانده، آن آرزو و آن فداکاری، توسط رئیس جمهور شورای ملی مقاومت نمایندگی میشود: مریم رجوی».
این بود آن زیبایی نخست، که خود راز گشوده بسا زیبائیهایی است که ازابتدا به شما وعده داده بودم: مریم سمبل فدای بیکران، دریای خروشان، آسمان پرطراوت، قلب تپنده و عشقی لایزال، با ایمان و اعتقادی آرمانی به کرامت و حریت انسان، آمیزهیی از صلابت و زیبایی در حماسهیی از صدق و صفای انسانی.
و اما زیبایی درخشنده دیگر؛ تشکیلاتی منسجم و نیرومند متشکل از زنان و مردان رهایی است که تحت رهبری او و مسعود جامعة سرشار از ارزشهای نوین انسانی آفریدهاند. زنان پیشتازی که سرنوشت خود را بهدست گرفته و در مدار رهبری و شورای مرکزی این جنبش ارزشهای والایی را در مناسبات انسانی جاری ساخته و به ثبت دادهاند. و مردانی که با ایمان به برابری، شخصیتی خلاق و فعال در خود پرورش دادهاند. جنین مناسبات نوینی که از بسیاری قید و بندها رها شده، مولد نیروی عظیمی است که با آن این جنبش توانسته یک پایداری پرشکوه را محقق کند و جا معهیی آرمانی و آزاد و آباد را برای دوران پس از سرنگونی تضمین نماید.
دوستان و هم شهریان عزیزم: هشیار باشید، آخوندها رفتنی اند. این حقیقت از دل تمامی واقعیتهای پیش رو میجوشد و خود آخوندها بهتر از هرکس به این واقعیت واقفند و از آن بیمناکند. واقعیتی که به گفته مریم رجوی سه حقیقت بر آن گواهی میدهد: «حقیقت اول اینکه هر دو جناح رژیم دریافتن راهی برای ادامه بقای واقعی رژیم شکست خوردهاند، حقیقت دوم اینکه بهدلیل تمایل جوشان عمومی و بهدلیل آمادگی مبارزاتی جامعه، سرنگونی رژیم ولایت فقیه ممکن و در دسترس است. و حقیقت سوم، درخشش راهحل واقعی است، بهاین معنی که از درون دیکتاتوری دینی راهحلی درنمیآید. در نتیجه، آنچه اثبات میشود، راهحل شورای ملی مقاومت یعنی سرنگونی رژیم استبداد مذهبی است. این راهحلی است مبتنی بر وجود یک آلترناتیو دموکراتیک، و راهحلی است مبتنی بر جوشش و آمادگی جامعه». جامعة انفجاری علیه حاکمیت ملاها که دیگر خود مهرههای رژیم هم گاه و بیگاه و درجنگ و دعوای باندی، به آن اعتراف میکنند. از جمله همین دو سه روز پیش بود که پاسدار قالی باف کاندیدای بهاصطلاح ریاستجمهوری در انتخابات نمایشی، در اعترافی آشکار که از تلویزیون رژیم پخش شد، گفت که فقط 4 درصد مردم کشور موافق این حاکمیتاند.
اما در سالیان گذشته مبارزه مردم ایران برای سرنگونی این رژیم، و از جمله قیام سال 88، بهخاطر خیانت برخی از یک سو و مماشات نا جوانمردانه استعماری از سوی دیگر با مانع مواجه بود، ولی اکنون دوران قبل عوض شده و مسیر سیاست جهانی اساساً در سمت امدادرسانی به قلب بنیادگرایی در تهران نیست.
آنچه تاکنون گفتم همان زیبائیها و حقایق روشنی است که گوشهیی از آن را به شما نشان دادم تا ”پنجره را بازکنید... “. و این هوای تازه را تنفس کنید، به ارزشهای زیبا و سرمایههای نایابی که در این سو برای شما آماده شده تکیه کنید و پنجره اندیشه و قلب و وجدان انسانی خود را به سوی دنیای نوین رهایی بگشائید. به میدان تغییر بیائید که اکنون نیازمند حضور و قیمت دادن شماست و حتماً شنیده اید که خدا در قرآن گفته است: هیچ تغییری در مسایل یک جامعه وملت به وجود نمیآید مگر اینکه آنها خودشان دست به کار شوند «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ».
و راستی اگر دختران و پسران جسور مجاهد و قاصدکهای آزادی (میلیشیا) را که در سالهای 57 تا 60 با همه عشق و شور، خیابانها و فضای شهرها را پر از طراوت زندگی و بشارت آزادی میکردند، ندیده اید، حالا به خواهران و برادران قهرمانتان در این مقاومت سرفراز، در آلبانی و در اشرفهای دو و سه و صد و هزاراشرف دیگر در دل میهن و در همه جای جهان نگاه کنید، به آنها که همه چیزشان را در طیق اخلاص تقدیم رهایی شما کردهاند. رنج و شکنج و فدای بیچشمداشت آنها و 120هزار زن و مرد مجاهد دیگر که با خونشان این راه را گشودند و30هزار مجاهد سربه دار که در قتلعام 67 توسط همین رئیسی و پورمحمدی و دیگر قاتلان ولایت قتلعام شدند؛ آری آری این خونها و این نسل صداقت و فدا شما و همه ما را فرا میخوانند تا در این روزهای سرنوشت ساز، به مسئولیتهای خود پاسخ دهیم. این سیمای ایران آزاد شده پس از سرنگونی آخوندها و نیروی برحقی است که پس از 52سال مبارزه بیچشمداشت، امروز جهان کم کم چشمهایش را به روی قدرت، عظمت و حقانیت آن میگشاید. تغییر دوران واقعی است و با سرعتی فزاینده در حال پیشروی است و ما باید لحظه را دریابیم و تردیدهای ناشی از38سال دجالیت و فریب و ارعاب وسرکوب را از خود بزدائیم و دور بریزیم و از همین نقطه درمصاف با شعبده انتخابات این رژیم که بزرگترین توهین به مردم ایران و شرافت ملی ماست، دست به کار شویم. بگوئیم و بنویسیم و افشا کنیم: ”نه جلاد، نه شیاد، رأی من سرنگونی است“.
در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!
کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن!
باز کن پنجره را!
تو اگر باز کنی پنجره را،
من نشان خواهم داد،
به تو زیبایی را.
بگذر از زیور و آراستگی
من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد
که در آن شوکت پیراستگی
چه صفایی دارد
آری از سادگیش،
چون تراویدن مهتاب به شب
مهر از آن میبارد.
... ... ... ... ... ...
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات،
آب این رود بهسر چشمه نمیگردد باز؛
بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز.
باز کن پنجره را
صبح دمید
مهدی خدایی صفت
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر