اعلام لغو مناظره زنده تلویزیونی کاندیداهای نمایش انتخابات ریاستجمهوری رژیم، و ضبط و کنترل آن به یک افتضاح و جنجال جدید در بین باندهای رژیم تبدیل شده است. باند خامنهای از زبان رئیسی، قالیباف و زاکانی به ممانعت از پخش تلویزیونی مناظره کاندیداهای نمایش انتخابات اعتراض کرده و سعی میکنند لغو آن را به باند مقابل نسبت داده و بگویند دولت حسن روحانی بهدلیل «عملی نکردن وعدهها در حوزههای مختلف بهویژه اقتصادی، وجود رکود بیسابقه، خیل عظیم بیکاران و در نهایت وجود کارنامهای بلند از اقدامات داشته و نداشته و در نهایت نگرانی از به چالش کشیدهشدن این برنامهها»، از آن طفره رفته است.
مشاور آخوند روحانی بهطور متقابل گفت: «برگزاری و پخش مناظرههای انتخاباتی در کشورهای مختلف بهگونههای متفاوتی انجام میشود. در جمهوری اسلامی ایران از سال 1376 مناظره میان داوطلبان بهصورت پخش تلویزیونی برگزار شد. در سال 1384 مناظره کارشناسان مرتبط با داوطلبان با یکدیگر مناظره کردند و در سال 1388 مناظره یک به یک زنده تجربه شد. سال 1392 مناظره، مصاحبه دستهجمعی زنده طراحی و اجرا شد. عدهیی با جمعبندی تمام این تجربیات معتقد به اعمال نظارت بیشتر بر مناظرهها شدند و ظاهراً این نظر در کمیسیون تبلیغات رأی بیشتری آورده و ضبطی بودن مناظرهها تصویب شده است».
«عدهیی که تجربیات را جمعبندی کرده و متعقد به اعمال نظارت بر مناظرهها شدند چه کسانی هستند؟»، معلوم نیست. البته معلوم است و نباید به سطح قضیه اکتفا کرد. پاسخ را باید در «ترس خامنهای» جستجو کرد؛ ترسی که خامنهای آن را در دیدار با فرماندهان ارتش تحتامر خود، به مهرههای باند مقابل نسبت داد، و عاقل داند که بیش و پیش از هر کسی این خود اوست که دارد از عواقب دامنگیر نظامش، در بحران پیش روی انتخابات میترسد.ترسی که آخوند آملی لاریجانی را واداشت که هراسان به صحنه بیاید و نسبت بهوقوع یک «فتنه دیگر» هشدار بدهد و بگوید:
«دشمن در دشمنی خود ثابت قدم است. در انتخابات هم ممکن است هوس کنند ضربهای به نظام وارد کنند؛ لذا همه باید آماده باشیم؛ هم مسئولان و هم مردم که هیچ فضا و جایی برای این چنین شیطنتهایی باقی نگذارند».
در یک نگاه درست به کنه قضایا میتوان فهمید که لغو مناظرههای زنده تلویزیونی بهرغم این حرف و حدیثها ناشی از ترس سردمداران هر دو باند و از جمله «مقام معظم!» می باشد. مشخصاً خامنهای بهخوبی میداند در نظامی که سگ صاحبش را نمیشناسد، به هم پریدن باندهایش در جلوی دوربین تا چه اندازه میتواند برای کیان نظامش پرهزینه و توأم با ریسک باشد. با وجود کاندیدهای بدنامی مانند رئیسی قاتل 30000 از بهترین فرزندان خلق، اینگونه مناظرات [ولو ساختگی] بهسر عت میتواند موضوع قتلعام 67 را در کانون توجهات قرار دهد و در دنبالة خود به طرح موضوعاتی بینجآمد که خوشایند تمامیت نظام نیست. چه بسا حکم جنایتکارانه خمینی را نیز به چالش بکشد. با مطرح شدن قتلعام 67 بیتردید نام ممنوع «مجاهد خلق» و جنبش دادخواهی بیش از پیش مطرح خواهد شد و این عبور از مرزسرخ نظام است باعث به میدان آمدن عنصر اجتماعی خواهد شد.
سایت حکومتی نامه نیوز- اولاردیبهشت 96 مینویسد: «اگر فردی بخواهد مباحث قضایی سال 67 را به نوعی پررنگ کند مطمئناً باعث ردصلاحیت و ایجاد مشکل برای همان فرد خواهد شد زیرا این موضوع خط قرمز نظام است. اگر کسی جرأت پیدا کند و بخواهد در خصوص اینگونه موارد صحبت و اعتراضی انجام دهد، آن وقت پروندههای از آنها بیرون خواهد آمد که دیگر نتوانند در کشور زندگی کنند؛ به همین دلیل نباید وارد اینگونه مسائل شد...»
آری، وحشت از خیزش عظیم اجتماعی و شکلگیری قیامی بسا پردامنهتر از قیام 88 و گره خوردن آن به جنبش دادخواهی، این تصمیم را به رژیم تحمیل کرده است. بهرغم این تمهیدات و ساز و کارهای لو رفته و رسوای قبل از انتخابات، شکافهای درونی رژیم و نارضایتی جامعه عمیقتر از آن است که قابل رفو کردن باشد.
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر