۱۰فروردین ۳۰۳ – ۲۶مارس ۹۲۲
منصور حلاج؛ با زبان سرخ و سرِ سبز، بر سر دار رفت
حسین بنمنصورحلاج از معروفترین بزرگان اهل تصوف بهدارکشیده شد.
حلاج در سال 237 هجری در ولایت طوربیضاء از نواحی فارس بهدنیا آمد. وی در جوانی برای تحصیل بهبغداد رفت و در فلسفه، عرفان و تصوف، سرآمد روزگار خود شد. حلاج از نزدیکان صوفیانی همچون جنیدبغدادی بود.
برخی، کراماتی را بهمنصورحلاج نسبت دادهاند.
حلاج با ظلم و ستم دربار خلیفه عباسی شدیدا مخالف بود و جنایتهای آنان زیر پرده دین را افشا میکرد. ازاینرو دستگاه خلیفه دنبال بهانه میگشت تا وی را اعدام کند.
سرانجام، حامدبنعباس، وزیر مقتدر، خلیفه عباسی باگرفتن فتوا ازآخوندهای درباری، حلاج را بهجرم زندقه ابتدا ۱۰۰۰ضربه شلاق زدند و علاوه بر شکنجههای دیگر، او را بهدار آویختند و جنازهاش را آتش زده خاکسترش را برباد دادند.
نقل است که حلاج وقتی در زیر شکنجه بود با خون خود، صورتش را گلگون میکرد و میگفت نمیخواهم رویم را زرد ببینند.
ضربالمثل معروف فارسی که میگوید”زبان سرخ، سر سبز میدهد بر دار”، از زمان بهدارکشیدهشدن حلاج بهخاطر افشاگریهایش رواج پیدا کرده است.
عطارنیشابوری در مورد حلاج میگوید
چون شد آنحلاج بر دار آنزمان
جز اناالحق مینرفتش بر زبان
چون زبان او همی نشناختند
چار دستو، پای او انداختند
هرکه را با اژدهایی هفتسر
در سرش افتاده دایم خورد و خَور
زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد
آری،
میهنی می سازیم
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
با ما در کانال تلگرام میهنی میسازیم همراه شوید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر